۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

برای دخترم عســل...





مدتی بود که دیگر حوصله نوشتن نداشتم. راستش بعد از انتخابات برای نفس کشیدن هم حوصله ندارم و چندین بار خدا را بخاطر غیر ارادی بودن این موهبت شکر کرده ام...
اما امروز فرصتی دست داد تا دوباره بنویسم.
می دانم که دیگر کسی فرصت خواندن چرندیات من را ندارد. این روزها آدم های بی حوصله مثل خودم زیاد می بینم. اما از این به بعد من برای یک نفر می نویسم...
یک نفر که هنوز به دنیا نیامده
برای دخترم...
من هنوز ازدواج نکرده ام. نه اینکه نخواهم، دست کم یک سالی هست که این نیاز را پررنگ تر از همیشه در خودم احساس می کنم اما مشکلاتی بر سر راهم قرار گرفته که نیل به این هدف را دشوار کرده...
از خستگی هایم از تنهایی که بگذرم عمده نگرانی ام از دست دادن فرصت هایی است که تکرار نمی شوند. زمان هایی که با برخورداری از نشاط جوانی باید برای همسر و فرزندم هزینه شوند این روزها به سرعت در حال نابود شدن هستند...
به آدمی می مانم که ته جیبش سوراخ است و در جیبش بسته!
جیب عمرش...

برای همین است که می نویسم. اگر دخترم امروز نیست که برایش حرف بزنم می نویسم تا روزی بخواند. بخواند و بداند که من منتظر آمدنش بودم.
بداند که در روزهایی که او هرگز به من فکر نمی کرد من دل تنگش بودم...
و به او نیاز داشتم
که با من حرف بزند
و با او حرف بزنم...
و...

برای دخترم می نویسم...
برای دخترم عسل!
می دانم که اینجا جای امنی نیست...
اما مطمئنم که به ذائقه دخترم - هرچه باشد- نزدیک تر است.
و امیدوارم که روزی این رویا رنگ واقعیت به خود بگیرد...

محرم سال 1431 قمری بود و دیماه 1388 شمسی!
یک روز قبل از تاسوعای حسینی
ومن در بیمارستان شیفت بودم...

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

معاشقه با وزير معزول!!!




به گزارش ایلنا همايش تجليل از 2 هزار پيشكسوت و رزمنده بسيجي وزارت نيرو به مناسبت هفته دفاع مقدس برگزار شد و در اين مراسم از تعدادي رزمندگان دوران دفاع مقدس تقدير به عمل آمد. همچنين از پرويز فتاح به پاس خدمات چهار ساله وي در وزارت نيرو با اهدا لوح تقدير شد.

فتاح در اين مراسم طي سخناني ضمن بيان اينكه مقام، پست و جايگاه براي انسان‌ها ماندگار نخواهد بود گفت: پست و جايگاه براي كسي كه در مسير امامان باشد ارزشي ندارد و هرگز نگران از دست رفتن جايگاه و مقام خود نخواهد بود.وي همچنين به شرح دعوت مجدد رئيس‌جمهوري از وي براي حضور در هيات دولت پرداخت و گفت: بعد ازوزارت خيلي به من پيشنهاد شد ولي من گفتم نه و مي‌خواهم همين راه را ادامه بدهم. آقاي رئيس‌جمهور وقتي به سفر نيويورك مي‌رفت از داخل هواپيما به من زنگ زد و نزديك به 15 دقيقه با هم صحبت كرديم.


فتاح ادامه داد: احمدي‌نژاد در اين گفت‌وگو به من گفت كه آقاي فتاح مي‌داني كه من تو را چقدر دوست دارم گفتم بله مي‌دانم و سپس وي ادامه داد مي‌خواهم در دولت بماني كه من در پاسخ به او گفتم اين راهي است كه رقم خورده پس اجازه بدهيد ما در همين مسير برويم.


وي افزود: اين مكالمه به پايان رسيد اما يك ساعت بعد پيغامي به من رسيد كه اين پيغام از سوي رئيس‌جمهور به خلبان پرواز از خلبان پرواز به برج مراقبت و از برج مراقبت به دفتر رياست‌جمهوري و سپس به من رسيد. رئيس‌جمهور در آن پيغام گفته بود كه آقاي فتاح دوست داريم بماني كه من مجددا گفتم دوست دارم كه در اين ميدان باشم...

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

روایت ایرنایی!






خبرگزاری محترم ایرنا در گزارشی درباره نحوه برخورد تظاهرکنندگان با موسوی و کروبی نوشت: «مردم به خودروی میرحسین در راهپیمایی آسیب زدند». و نوشت: «محافظ کروبی گاز اشک‌آور پرت کرد».
اگر اوضاع همین‌طور پیش برود احتمالاً گزارش ایرنا در چهار سال آینده از راهپیمایی‌های روز قدس چنین خواهد بود.

سال اول
میرحسین موسوی که با خودروی شخصی‌اش در میان تظاهرکنندگان حضور پیدا کرده بود تا با خودرو به آنها بزند، وقتی دید موفق نمی‌شود با پراید از روی مردم رد بشود، دستی خودروش را کشید. کتش را
در آورد و با قفل فرمان به جان تظاهرکنندگان افتاد. مهدی کروبی هم نعلینش را در آورده بود و با آن توی دهن یک یک تظاهرکنندگان می‌زد.

سال دوم
میرحسین موسوی که طی سال گذشته به فراگیری فنون رزمی فول‌کنتاکت جوجیتسو پرداخته در روز قدس با قمه به میان تظاهرکنندگان آمد و همه را خط خطی کرد. کروبی هم پول‌هایی را که از شهرام جزایری گرفته بود به راکی و بروس‌لی و ترمیناتور و فرانکی و جومونگ داده بود و آنها را برای دعوا با خودش به تظاهرات آورده بود. اگر بچه‌های پایین نبودند، اوضاع خیلی خراب‌تر از این که هست می‌شد.

سال سوم
میرحسین موسوی و مهدی کروبی که در سال گذشته با استفاده از انواع سلاح‌های سرد و گرم و ولرم به صورت شبانه‌روزی به جان مردم افتاده‌اند و نصف بیشتر مردم حتی طرفداران خودشان را کشته‌اند، امسال نیز همزمان با روز قدس به میان تظاهرکنندگان آمدند و طی یک اقدام ضد بشری، الباقی مردم ایران را هم کشتند، بعد با کمال خونسردی در حالی که از نظر عمودی تا کمر در خون مردم بودند، به خانه‌هایشان برگشتند.

سال چهارم
دیروز همزمان با راهپیمایی روز قدس باز هم میرحسین موسوی و مهدی کروبی به خیابان‌های شهر آمدند. این دو در حالی که تا دندان مسلح بودند در میدان انقلاب یکدیگر را ملاقات کردند. شهر خالی از سکنه را سکوتی محض فرا‌گرفته بود. باد خس و خاشاک را با زوزه‌ای عجیب جا به جا می‌کرد. یک بوته خشک خار در طول خیابان روی زمین قل می‌خورد. آن دو اسب‌هایشان را جلوی کافه بسته بودند و حالا در چشمان هم نگاه می‌کردند. باد تابلوی کافه را تکان می‌داد و صدای جیر جیر یکنواختی به گوش می‌رسید. این صدا در موسیقی «خوب، بد، زشت» ساخته انیور موریکونه گم می‌شد. هیچ کدام از دو مرد مسلح تکان نمی‌خوردند. سگ لاغر لنگی زوزه کشان از کنار آن دو گذشت و دور شد. آنها هنوز به هم چشم دوخته بودند.
کروبی: هی! میرحسین واسه چی اومدی توی خیابون؟
موسوی: ببین میتی! صد دفه گفتم تو باید از سر راه من بری کنار!
کروبی: هه! بشین بینیم بابا! تکون بخوری سوراخ سوراخت می‌کنم.
موسوی: اگه راست می‌گی اسلحه را کنار بذار. مث مرد بجنگ.
کروبی: باشه.
هر دو مرد سلاح‌هایشان را کنار می‌گذارند. هر کدام به اندازه یک وانت نیسان سلاح بغل دستشان تلنبار می‌کنند.
بعد به جان هم می‌افتند. گرد و خاک بلند می‌شود. دیگر نمی‌شود چیزی دید.

به قلم شهرام شکیبا
پ ن: کاریکاتور مرتبط هست اما نه خیلی!